اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست
یک جایی از اینکه دوست دارید در زندگی بعدی چه چیزی باشید خواندم. اگر زندگی بعدی در قالب یک آدم یا یک شی یا هرچه دیگر، وجود داشته باشد، دوست داشتم دیوار بودم! از آن دیوارهای بلند ِ سفید ِ سنگی، نزدیکیهای ضریح شما. دیوارهایی که کلی راز توی سینهشان جا گرفته، همانهایی که تکیه گاه آدمهای خستهای هستند که غصهها و غمها و گلایههایشان را از کیلومترها فاصله آوردند و سر به دیوار گذاشتند و هق هق همهی نمیدانم چه را اشک ریختند. همان دیوارهای دوست داشتنی که هزار و یک جور آدم کنارشان نشستهاند و عاشقانه به تو خیره شدهاند. همان دیوارهای سنگی صبوری که کمرهای خم شدهی زیادی بهشان پناه آوردند و بعد وقتی آرامش روانهی دلشان کردی قید چسبیدن به ضریح را زدند و بوسهای گذاشتند روی دیوار و صورتشان را چسباندند به خُنکایش و لبخند کم رنگی روی لبشان نقش بسته و دست به دیوار گرفتند و یاعلی گفتند و سبک رفتند. یکی مثل دیوار خودم توی حریمتان.
- ۹۲/۰۳/۰۷