بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست
...
این روزها که همه جا نام شما و کربلا و اربعین هست، دلم دیوار ِبلندِسفید ِدوست داشتنی ام را میخواهد، تا زانو بغل بگیرم و همه ی بغض های فرو خورده از پی التماس دعاها را، هق هق گریه کنم ..
حضرت ارباب؛
چقدر تـــا تو با قطــارهـا سفـر کند دلش؟
چقدر بـگـــذرنـد زائـــرانـت از مـقــــابلش؟
چقدر بـــادهـــای دوریـــت مچـــالــه اش کنند؟
و دوستان به روزهـــای خوش حواله اش کنند؟
*نشستم به تماشای چندباره رفتنت
و سال ها جاماندنم و دلم .. (+)