این روزها که دلم کوچک شده، چشم هایم را میبندم و با نوای سید جواد که پلی کردم، در عالم خیال، از مسیر ِدوست داشتنی ام، میروم صحن گردی و زیارت! از فروشگاه رضوی، نان رضوی میخرم. ایست بازرسی ِ باب الجواد را اگر به سلامتی و بدون گیر دادن بگذرانی، اذن دخول میخوانی و اشک جاری شده نشان از اذن آقا میدهد. مستقیم کمی متمایل به راست که حرکت کنی. صحن قدس است. از صحن قدس وارد گوهر شاد میشوی.شاید بشود گفت باصفاترین صحن حرم همین جاست. همان گوشه که گنبد ِ حرم دل ربایی میکند. سمت راست رواق امام خمینی ست که گوشه به گوشه اش خانوادگی نشسته اند، از سمت چپت که حرکت کنی میرسی به جمهوری. از دارالهدایه که بگذری و حوض را رد کنی، از مقابل ساعت آفتابی،سمت چپت، عقب عقب که بروی میرسی به دیوار انتهای صحن، سرت را که بالا بیاوری گنبد پیداست. حالا مستقیم.سمت راست، صحن انقلاب. مقابلت گنبد قد برافراشته و سقاخانه در مسیر نگاهت است. کمی که دقت کنی از همان جا پنجره فولاد هم پیداست. سمت راستت آقای نخودکی و حاجتمندان همیشگی! و از سمت چپت هم اگر به موقع رسیده باشی صدای نقاره ها می آید. شاید اگر خوب چشم بچرخانی، شاهد عقد هم باشی که با اجازه ی امام رضا میگویند بله!... صدای همهمه ی زائران جلوی ضریح و شلوغی و جیغ و داد ِ همیشگی خانم ها منصرفت میکند از لمس شبکیه های ضریح. آرزویی که هنوز بر دلمان مانده! طبق معمول یک گوشه روی پله ها، ایستاده زیارت میخوانم و اسم دوستان را میبرم و از سمت راست میروم زیرزمین.جای دوست داشتنی ام مینشینم و نان رضوی میخورم! بساط نماز را پهن میکنم.بعد از نماز هرچه زیارت نامه و دعا و ادعیه و سوره ی "کوتاه" هست را میخوانم و میروم رو به روی ضریح ِ زیرزمین، به دیوار تکیه میدهم و شروع میکنم از هر دری حرف زدن و خداروشکر آقایی داریم به مهربانی خدا که بی منت گوش میدهد حرف های تکراری ات را! حرف ها که ته کشید، نگاه کردن زائران هم خیلی فاز میدهد! حس و حال ِ هر کدامشان برایم جالب است. آنقدر غرق این نگاه کردن ها میشوم که چشمهایم سنگین میشود. خواب و بیدارم که یک چیزی صورتم را نوازش میکند. و صدایی که پشت سر ِ هم تکرار میکند: پاشو دخترم پاشو پاشو!
بلند میشوم نوای سید ذاکر را قطع میکنم و میخوابم.یک خواب شیرین.
توضیح نوشت: یکی از ویژگی های متولدین اسفندماه، خیال پردازی آنهاست!
نه دلم میخواهد به تور ایتالیا و اسپانیا بیفتم
نه بادام چشم های چینی ها و ژاپنی ها را ویار کرده ام
و نه نسیم دبی و استامبول به کله ام زده
نه هوس دوبیتی بابا طاهر دارم
نه مات کیشم و نه موجی خزر
عجایب هند هم متعجبم نخواهد کرد
حتی منار جنبان هم دلم را نمی لرزاند
فاتحه سعدی و حافظ را هم از همین جا میخوانم
من فقط
یک بلیط رفت ِ مشهد می خواهم
حتی الامکان بی برگشت ...
منبع:نمیدانم