هوالعشق

هوالعشق

زیر دین چهارده معصومم اما گردنم
زیر دین حضرت علی بن موسی بیشتر

طبقه بندی موضوعی
آرشیو

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دوست داشتن حد و اندازه و مدل های مختلفی دارد و نمی شود اسم هر دوستت دارمی را عشق گذاشت. پیش از اینها فکر می کردم عاشق پدر و مادر و همسرم هستم، تا اینکه بچه دار شدم و فهمیدم هیچ دوستت دارمی و هیچ محبتی جز محبت مادر به فرزند را نمی شود عشق نامید. آنها فقط عزیزترین ها هستند، کسانی که بخش بزرگی از قلب آدمی را به خودشان اختصاص دادند ولی آن کس که خوده قلب شماست، فرزندتان است. عشق آنجاست که از همه ی همه ی همه ی چیزها برای او بگذری و همه ی بهترین ها را برای او بخواهی. من مطمئنم این گذشت و این حجم از دوست داشتن در هیچ عشقی، جز عشق مادر به فرزند حلول نمی کند و این را تا وقتی مادر یا پدر نشوید باور نمی کنید.

  • هوالعشق

خبرها را چرخی زدم و امار مرگ این چند روز اخیر را دیدم، دوباره یادم آمد که چقدر مرگ نزدیک است و ترسناک. ترسناک از این جهت که وقتی اصلا فکرش را نمیکنی به سراغت می آید. وقتی خیال می کنی شب برمیگردی و بچه ات را بغل می کنی، عزیزانت را میبینی و شاید بالاخره یکی از آن هزارتا دوستت دارمی که توی قلبت جمع شده را به زبان بیاوری، به مادرت زنگ میزنی که نگران نباشد و بعد تق، یک گلوله از نمی دانم کجا می آید و دوستت دارم هایت را همان جا توی قلبت دفن میکند. بچه ات برای همیشه منتظر می ماند و مادرت... من از مرگ فقط برای خاطر بازمانده ها می ترسم. 

  • هوالعشق

حالا که بعد از سه ساعت بین رگ و پی و دل و روده ی مرغ ها، دست چرخاندم، و در این بین با پسرم حرف زدم و صدبار رفتم و آمدم پیشش و به همسر غر زدم که هنوز بلد نیست به اندازه ی دونفر و نصفی خرید کند، و بچه را خواباندم و ظرف ها را شستم و زمین را تی کشیدم، دوش گرفتم و برق ها را خاموش کردم و بالاخره بعد از یک صبح تا ظهرِ کاری شلوغ و یک ظهر تا شب، خانه داری شلوغ تر، دراز کشیدم به این فکر میکنم چقدر آن دختر تی تیش مامانی که تا لنگ ظهر خواب بود و بعد وبلاگ و یاهو مسنجرش را چک می کرد و هیچ کار خاص ِِ بخصوصی نداشت و از بوی مرغ عق می زد بزرگ شده، چقدر زندگی آدم را عوض می کند. چقدر دلم برای آن دختر تنگ است. چقدر دست هایم بوی مرغ می دهد! :|

  • هوالعشق
head:script/span