حضرت ارباب؛
چقدر تـــا تو با قطــارهـا سفـر کند دلش؟
چقدر بـگـــذرنـد زائـــرانـت از مـقــــابلش؟
چقدر بـــادهـــای دوریـــت مچـــالــه اش کنند؟
و دوستان به روزهـــای خوش حواله اش کنند؟
*نشستم به تماشای چندباره رفتنت
و سال ها جاماندنم و دلم .. (+)
حضرت ارباب؛
چقدر تـــا تو با قطــارهـا سفـر کند دلش؟
چقدر بـگـــذرنـد زائـــرانـت از مـقــــابلش؟
چقدر بـــادهـــای دوریـــت مچـــالــه اش کنند؟
و دوستان به روزهـــای خوش حواله اش کنند؟
*نشستم به تماشای چندباره رفتنت
و سال ها جاماندنم و دلم .. (+)
گاهی وقت ها هست که خدا می آید پایین، کنار بنده اش مینشیند، گره ِ بغض هایش را باز می کند و دانه دانه ی اشک هایش را پاک، و دم گوشش زمزمه می کند: غصه نخور بنده ام، و عسى أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم وعسى أن تحبوا شیئا و هو شر لکم ..
و چقدر بعدترش، که به این آیه ایمان آوردی، دلت می خواهد سر در بغلش پنهان کنی و گریه کنی که انقدر خدای خوبی ست و تو دیر فهمیدی؛ نفهمیدی!
*لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا
غم مخور، خدا با ماست!
