:-(
تا آنجایی که یادم می آید همیشه چیزی برای دلتنگ بودن داشتم. من آدم کلا دلتنگ و حسرت خور روزهای قدیمم. دلتنگ برای همه چیز. دلتنگ بچگی ها و سادگی ها و صمیمت های بی غل و غش. دلتنگ دوستای دبستان. دلتنگ ننه و دورهمی های قدیم. دلتنگ معلم کلاس پنجمم. دلتنگ خنده های الکی با دوستای اول راهنمایی م. دلتنگ معلم قرآن سوم راهنمایی خانم اطرج. دلتنگ ثانیه به ثانیه ی اول دبیرستان. دلتنگ زیست و شیمی مبتکران. دلتنگ هیئت هفتگی عاشورائیان. دلتنگ خانم عزت پناه. دلتنگ خانمم گفتن های دلنشین معلم دینیم خانم رضیان. دلتنگ کلاس فیزیک های آقای رضایی.دلتنگ کلاس های همیشه خلوت ریاضی آقای ؟ که فقط من دوستش داشتم. دلتنگ درس خوندن های کنکور. دلتنگ اعتکاف های پر خنده. دلتنگ دانشگاه و ورودی های89. دلتنگ بازدیدها و اردوی کاشان. دلتنگ مشهدها و قم و جمکران های دانشجویی. دلتنگ مسجد و تریا و سایت دانشگاه. دلتنگ دوران مجردی و خواستگاری ها. دلتنگ دوران خوب نامزدی مان. دلتنگ همه لحظه های خوبی که گذشت. آدم با این حجم از دلتنگی چطور باید کنار بیاید؟ زندگی باید دوبار باشد. یکبار برای دلتنگ شدن و بار دوم برای رفع دلتنگی ها.
- ۹۵/۰۴/۱۰