یا مهربان ترین و کریم ترین و خوب ترین و بهترین
سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ق.ظ
چقدر دلم می خواست آدم ِ زمان های دور بودم. که یک روز خسته از همه جا از کوچه بنی هاشم می گذشتم و راهم را کج می کردم سمت مسجد، آن دور تر ها می نشستم تا صحبت هایتان تمام شود و شما با نگاه ِ همیشه مهربان تان، تسلی دلم می شدید. چه خوب می شد اگر آدم ِ زمان های دور بودم تا هر وقت و هر زمانی که دلم پر می کشید می آمدم برای عرض ادب. چقدر خوب می شد اگر آن وقت ها که شما بودی، بودم تا محبتتان بیشتر از حالا قند توی دلم آب می کرد. چقدر دلم می خواست مهمان سفره ی کریمانه ی شما بودم به تکه نانی نه حتی! به همین که یادتان باشد دور و بری ها را، به نیم نگاهی. چقدر دلم می خواست جای همه ی آنهایی که با شما بودند، بودم. آخ که چقــــــــدر شما مهربانی و چقـــــدر این حجم از محبتتان اشک از آدم می گیرد خوب ِ من.
- ۹۵/۰۴/۰۱
صداشون رو میشنیدن...